مرا با نام مجازیم بشناس...

مرا با نام مجازیم بشناس...
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۶ مطلب با موضوع «دل نوشت» ثبت شده است

به نظرم این یک ماه ِ ، بهشت شلوغ تر و پرسروصداتر از روزای گذشته است.
پُر از صدای خنده و قهقه کودکانی که فرصت نکردند در زمین خودشون بخندند ، بازی کنند ، درس بخونند و حتی طعم آرامش در کنار خانواده رو بچشند.
مصر و عربستان که درهای نجات رو به سمتشون نگشود!
 تنها جایی که با آغوش باز از اونها  پذیرایی شد و به در بسته نخوردند بهشت خدا بود...
و حتما خدا به دلیل شلوغی بهشت و تنگ شدنش به خاطر حضور چشم گیر مردمان غزه ، مشغول ساخت بهشت دیگه با وسعت بی نهایت هکتار ه.چون هر لحظه به تعداد سکنه اضافه میشه!


زمانه بر سر جنگ است  یا علی مددی

مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی

گشاده کار دو عالم به یک اشارت تو

به کار ما چه درنگ است یا علی مددی




پ ن:لعنت خدا بر دشمنان و حامیانش.تف به ذاتتون تف



http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/eJeuEtnHtZAXhSKqDi-5WMgTJ7sS3usEeCd2zT6-yz96PNq006JWHQ/s/w535/
  • ملیکا-ت
غم را می شود

از نفس کشیدنش فهمید

یک دم از عمق وجود با مکث چندثانیه ای

و بازدم همراه با آه...
  • ملیکا-ت

آدم میتواند سنگ باشد همچون لاک ِ سنگ پشت

 میتواند همچون یک الاغ ، نفهم

 همچون یک گربه ، بی حیا 

همچون یک طاووس ، مغرور

همچون یک...

باشد.


+ میتوانی همه ی باغ وحش را به اندرون روحت دعوت کنی و چه زیباست آن زمانی که بتوانی ولی


مثل یک آدم رفتار کنی...این همه آیه و حدیث و روایت و زحمت ! برای ساخت بهشت این است که 


باید فقط یک آدم باشی همین...!



بیـــــ ربط  : دلم از دستت خیلی گرفته ، یحتمل از این بابت خوشحال میشی.حرف زیاده ولی ...

  • ملیکا-ت

سعی کردم بهشون سخت نگیرم...راحت بگیرم...
زود بگذرم...خاطره خوش تو ذهنشون باشم...
دلم خواست کیف کنند
دلم خواست شاد و سرحال و پرانرژی باشن
دلم خواست نقطه تاریک تو ذهنشون نباشم
دلم خواست دوسشون داشته باشم...

و امروز

بعد خوندن برگه های نظرسنجی درباره کلاس فهمیدم
دلم به همه اون چیزایی که میخواسته رسیده ...این ینی من خیلی خوشبختم خیلی

شکرت ______

  • ملیکا-ت

24 سال پیش 1 نفر به جمعیت کره زمین اضافی شد...


24 سال پیش 1 نفر به تعداد بندگان و مخلوقات خدا اضافه شد...


24 سال پیش 1 نفر به تعداد دختران و خواهران این سرزمین اضافه شد...


و


24 سال پیش جهان به اندازه 1 نفر شلوغتر و پرسر و صداتر شد...


این 24 سال زندگیم رو مدیون حضور


 پدر نازنینم ، مادر مهربانم ، خواهر همراهم و تمام اساتید و دوستان خوبم


هستم که به من فرصت رشد دادند.


خدایا تو را سپاس...




//bayanbox.ir/id/1773220297501134992?view

  • ملیکا-ت

بعضی ها هستند که نبودشون خوب به چشم می آد...


همش منتظری آنلاین بشند...


تا چراغ سبزشون روشن میشه که من هستم دلت آروم میگیره ...


چیزی نمیگه ...ولی همین که هست کافیه...


__________________________________________________


پ . ن


خدایا کاش میشد به آنلاین بودن همیشگیت اطمینان داشتم ...



http://ts1.mm.bing.net/th?id=H.4612924933868492&pid=15.1



  • ملیکا-ت

توی زن مسئولی اگر جهت نگاه یک مرد رو به سمت و سوی ! دیگه ای تغییر بدی...


توی زن مسئولی اگر فکر و ذهن مردی رو از خانه و کاشانه اش دور کنی...


توی زن مسئولی اگر دل مردی را با صدا و پوششت بلرزانی...


توی زن مسئولی اگر جامعه به سمت فساد پیش برود...


تو مسئول تــــــــــمــــــــامــــــ دل هایی هستی که لرزاندی ...



  • ملیکا-ت

خودم را هم که بکشم نمیتوانم کسی غیر از همینی که هستم باشم...100 ها اسم مستعار هم که در

فضای مجازی داشته باشم بازهم موقع پرسیدن نام واقعیم نمیتوانم دروغ بگویم ...


اما تو خیلی راحت هرمکانی یک اسم خاص داری ، عشقت کشید خودت را مرد یا شاید زن معرفی

میکنی...خیلی راحت محل خانه تان را در چند ثانیه عوض میکنی و اسباب کشی میکنی به شمال شهر!


با این اوصاف چه طور میشود اعتماد کرد؟چه طور میشود حرف زد ؟


مرد و زن بودنت شمال شهر یا پایین شهر نشین بودنت مهم نیست فقط یک انسان باش...

همین!

  • ملیکا-ت

هوا این روزا فوق العاده گرم شده.انگار داره از آسمون آتیش میباره.


گاهی به خودم میگم کاش چادری نبودم و مثل خیلیای دیگه راحت بودم.


مجبور نبودم روسریمو سفت ببندم ! خیلی راحت میذاشتم وزش باد موهامو به هم بریزه.


خیلی راحت کفشای تابستونی میپوشیدمو میذاشتم یه کم پاهام باد بخوره تا وقتی از کفش درشون

میارم مثل پاهای پیرزنا چروک نشه.


اما


اما خیالم راحته که با وجود چادرم گرمای نگاه مردارو حس نمیکنم.


خیالم راحته واسه گرمای اونور.


وقتی به این چیزا فکر میکنم از درون خنک میشم!

  • ملیکا-ت

یادت هست کودکی هایمان را ؟!

همان مواقعی که امتحانات تمام میشد و وقت دادن کارنامه ها میرسید خواب نداشتیم .

دلمان مثل سیر و سرکه میجوشید .

 به اندازه وسعمان نذر و نیاز میکردیم و چند دور تسبیح میچرخاندیم تا نمرات

مطابق میلمان باشد.

موقع تحویل کارنامه ، نگاهمان به چهره معلممان بود ، از چشمانش میشد فهمید

اوضاع رضایت بخش هست یا نه.

____________________________________________________________________

خدای نازنینم میدانم کارنامه ام سیاه چون پرهای زاغ روی درختان کوچه مان است.


اما بگذار دلم خوش باشد به کرمت به بخششت به اینکه میتوانم هر لحظه با توبه


نمرات کارنامه ام را تغییر دهم.تا موقع تحویل نامه عملم ، لبخندی از سر رضایتت را حواله ام کنی



http://media.afsaran.ir/siEgK9.jpg

  • ملیکا-ت